اگر شش صندلی خالی باشد دو نفر اول اگر آشنا نباشند دو گوشه ( صندلی یک و شش) را پر می کنند. تا این جا را می توان عادی فرض کرد. اما اکثرا نفر سوم صندلی سه یا چهار را برای نشستن انتخاب می کند! چرا؟
اگر می خواهی صندلی گیرت بیاید بهینه این است که بین صندلی ها بایستی نه قسمت جلو در.
اولین کسانی که بین صندلی ها می ایستند، رو به طرفی هستند که از آن طرف سوار شده اند.
آب بی رنگ داخل خاک می شود و هزاران گل با رنگ مختلف از آن حاصل پدید می آید. یک نطفه بعد از گذشت 36 هفته به انسانی با آن همه شگفتی تبدیل می شود؛ اما کو آن چشم عبرت بین؟ همین تخم مرغی که به راحتی نیمرو می کنیم اگر زیر پر وبال مرغی قرار گیرد بعد 21 روز، جوجه ای خوشکل سر از آن بیرون می آورد. اما کو آن چشم عبرت بین؟
خدایی که این قدر قدرت دارد می گوید : « وَ اَنْکِحُوا آلْاَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَلیمٌ» اما کو آن چشم عبرت بین؟
پ.ن : اگر واقعا به قدرت خدای دانای گشایشگر یقین داشتیم الان . . .
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل! اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالمسوز را با مصلحتبینی چه کار؟ کار ملک است آن چه تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر داردتوکلبایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا! در گردش ساغر تعلل تا به چند؟ دور چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده، بی آواز رود عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش؟
به این میگن استدلال استخرایی!!
به نظر شما خداوند چه پاسخی به رسولش داد؟
.
.
جواب پروردگار مهربان این بود: «گره از کار بندگان می گشودم.»
در حدیثی داریم هر کس گرهی از کار دیگری (مومنی؟) بگشاید از کسانی است که در واویلای روز قیامت مانند برق از صراط می گذرد.
با نگاه به سیره معصومین نیز می بینیم که آنان برای حل گرفتاری های دیگران از هیچ کوششی دریغ نمی کرده اند. اما...
اما چه کنیم که بعضی ها جنبه ندارند. گاهی بر اثر مداومت نیکی به آنان، آن نیکی را وظیفه دیگری می پندارند. گاهی در ذهن خود می گویند: « حتما بعدا چیزی ازم می خواد.» یا « یارو فکر کرده با این کار ها می تونه با ما فامیل شه...!!» یا ...
در این مواقع است که یاد سعدی می افتیم که چه خوش گفت:
« خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند»